نوشته اصلی توسط
نگار67
با سلام.خواستگاری به واسطه یکی از اقوام بهم معرفی شد که همسن خودم هستند (3 ماه از من بزرگتره.). من 27 سالمه و فوق لیسانس از دانشگاه دولتی و البته به دنبال کارم هستم و فرزند آخر خانواده با وضع اقتصادی تقریبا متوسط، پدرم بازنشسته دولت و مادرم خانه دار. ایشون هم لیسانس مهندسی از دانشگاه آزاد هستند و در زمینه رشته خودشون فعالیت می کنند و ظاهرا درامدشم بد نیست. سن، چهره،تحصیلات و شغلشون به نظرم خوبه و روابط اجتماعیشونم ظاهرا بد نیست. فقط مشکلی که هست ایشون ساکن یکی از روستاهای حومه شهر هستند که پدر و مادر من هم اصالتا مال اونجا هستند و حتی پدر بزرگ و مادربزرگم هم اونجا زندگی میکردند تا همین چند سال پیش که فوت کردند... الان هم دو تا از خاله هام ساکن اونجاند که رفت و آمد کمی باهاشون داریم و عیدا و موقع عقد و عروسی می بینمشون ولی خوب پدر و مادر من از جوانی به شهر اومدند و من و خواهرام متولد و بزرگ شده همین جاییم. من کلا از محیط و فرهنگ و لهجه و ... مردم اونجا خوشم نمیاد حالا این آقا هم متعلق به همون جا و اصلا ساکن انجا هستند و کارشون هم اونجاست...البته من با ایشون شرط کردم که بعد ازدواج میخوام ساکن شهر باشم و ایشونم قبول کردند... من تازه دو جلسه است که خانواده و خود ایشون رو دیدم دیشب ایشون میگفتند بریم برای آزمایش ولی من گفتم صبر کنید تا بیشتر با هم آشنا بشیم و ماهم یه دفعه به خونه شما بیاییم .... در گفتگو با خودشون ایشون با اشتغال و ادامه تحصیل من مخالفتی نداشتند ولی گاهی لهجه ش یکم میزد که من زیاد خوشم نمیاد در مورد خونوادشم تو این دو دفعه که من دیدمشون مامان ساکت و آرومی داشتند که گفتند روزا میره قالیبافی.... پدرشونم که بیشتر حرف میزد کاملا با لهجه حرف میزدند و شغلشونم کشاورزیه... دو تا برادر کوچکتر از خودش داره که اونا دیپلمه و مشغول کار آزادند... کلا تو این دو جلسه خانوادش، طرز حرف زدن و معاشرتشون زیاد به دلم ننشست و باب میلم نبود وبه عبارتی با کلاس و امروزی هم نیستند... ضمن اینکه اینها یه مقدار هول هستند و من نمی دونم که برای آشنایی بیشتر و رفت و آمد بیشتر این فرصت را به ما میدهند یا این کار رو بد می دونند... در ضمن طی این دو جلسه که من آقا پسر رو دیدمشون احساسی نسبت بهشون پیدا نکردم یعنی نه خوشم امده و نه بدم اومده... خواهش میکنم ازتون راهنماییم کنید خیلی استرس دارم باید چی کار کنم؟ ممنونم